در اینجا داستانی از حضرت فاطمه(ع) است که با کمبود غذا در خانه مواجه شده بود و طبقی که به برکت نماز ...
شیر خدا شاه ولایت على |
صیقلى شرک خفى و جلى |
روز احد چون صف هیجا گرفت |
تیر مخالف به تنش جا گرفت |
غنچه پیکان به گل او نهفت |
صد گل محنت ز گل او شکفت |
روى عبادت سوى محراب کرد |
پشت به درد سر اصحاب کرد |
خنجر الماس چو بنواختند |
چاک به تن چون گلشن انداختند |
غرقه خون ، غنچه زنگارگون |
آمد از آن گلشن احسان برون |
گل گل خونش به مصلى چکید |
گشت چو فارغ ز نماز، آن پدید |
این همه گل چیست ته پاى من ؟ |
ساخته گلزار، مصلاى من |
صورت حالش چو نمودند باز |
گفت که : سوگند به داناى راز |
کز الم تیغ ندارم خبر |
گر چه زمین نیست خبردارتر |
طایر من سدره نشین شد چه باک |
گر شودم تن چو قفس چاک چاک |
جامى از آلایش تن پاک شو |
در قدم پاک روان خاک شو |
شاید از این خاک به گردى رسى |
گرد شکافى و به مردى رسى (155) |