عجب دارى از سالکان طریق |
که باشند در بحر معنى غریق |
خود از ناله عشق ، باشند مست |
ز کونین بر یاد او شسته دست |
به سوداى جانان زجان منفعل |
به ذکر حبیب از جهان شتغل |
به سوى حق ، از خلق بگریخته |
چنان مست ساقى که مى ریخته |
نشاید به دارو، دوا کردشان |
که کس مطلع نیست بر دردشان |
الست از ازل همچنان شان بگوش |
به فریاد قالوا بلى در خروش |
گروهى عملدار و عزلت نشین |
قدم هاى خاکى ، دم آتشین |
به یک نعره کوهى زجا برکنند |
به یک ناله شهرى به هم برزنند |
سحرگه بگریند چندان که آب |
فرو شوید از دیده شان کخل (187) خواب |
من بهین معشوق خلوت خانه اهل نیازم |
نور چشم انبیا، محبوب پیغمبر، نمازم |
رشته وصل خدایم ، مشعل راه هدایم |
همنو اى دردم ، همزبان اهل رازم |
چشمه آب حیاتم ، معنى صبر و ثباتم |
آتش عشق درونم ، شعله سوز و گدازم |
بوده از اول ستون دین احمد، قامت من |
انبیا بستند صف ، بر گفتن قد قامت ، من |
پیش تر از آفرینش ، یار احمد بوده ام من |
در ذکر لعل لبهاى محمد بوده ام من |
انبیا را اولیا را اتقیارا اصفیارا |
هدیه ذات خداى حى سرمد بوده ام من |
متقین را مؤ منین را بهترین ذکر الهى |
صالحین را خوشترین خلد مخلد بوده ام من |
نور چشم حیدر و زهراى و پیغمبر، منم من |
گاه با نوح نبى در موج طوفان ، یار بودم |
گاه با خیل ملک در آسمان ، پرواز کردم |
گاه ابراهیم را گل ، در شرار نار بودم |
گاه با عیسى بن مریم بر فراز چرخ رفتم |
گاه با موسى بن عمران تا سحر بیدار بودم |
من نمازم ، بال پرواز بلند اهل دینم |
کزازل معراج مؤ من خوانده ختم المرسلینم |
ارتباط بین خلق و خالق منان ، منم من |
مشعل روشنگر دین ، پرتو ایمان ، منم من |
شمع بزم لیلة الاسراى معراج پیامبر |
گلشن توحید و خار دیده شیطان منم من |
یار یوسف سال ها در قعر چاه و کنج زندان |
مونش یعقوب در تنهایى و هجران منم من |
ناله و فریاد و سوز و شور و درد اهل رازم |
من نمازم ، من نمازم ، من نمازم ، من نمازم |
در دل غار حرا هر شب پیامبر بود با من |
در کنار نخل ها، تا صبح حیدر بود با من |
نیمه هاى شب که هر چشمى به خواب ناز بودى |
بین محراب دعا زهراى اطهر بود با من |
از شب عاشورا تا هنگام صبح درد خیزش |
عون و جعفر، قاسم و عباس و اکبر بود با من |
دیده ام جابر جبین یوسف زهرا گرفته |
انس با من در دل شب زینب کبرا گرفته |
من که از تکبیرة الاحرام تا ذکر سلامم |
روز و شب نقل دهان هر رسول و هر امامم |
همدم در خلوت شب سید سجاد بود |
با سلام و با سجود و با قنوت و با قیامم |
هر که پاس حرمتم دارد کنم دائم دعایش |
سخت مى گیرم به آن کس کو نگیرد احترامم |
با وجود آن که خود، داروى درد هر طبیبم |
در میان دوستان خویش تنها و غریبم |
من که بر گلزار جانها مى دهم عطر خدایى |
از چه رو قومى زغفلت مى کند از من جدایى |
هدیه معبود و محبوب القلوب عابدانم |
لیک بودم مورد بى مهر و بى اعتنایى |
آن شکسته پنج رکنم این نهاده زیر پایم |
آن شده بى گانه با من در کمال آشنایى |
آن یکى خواب و خور خود را مقدم دانداز من |
روى گرداند خدا از هر که روى گرداند از من |
من نمازم بهترین مهر قبولى هاى طاعت |
روز محشر مى کنم از دوستان خود شفاعت |
اى خوشا آنان که مى خوانند در آغاز وقتم |
خوبتر آن که مرا بر پاى دارد با جماعت |
هر که آبادم کند گویم دعایش لحظه لحظه |
هر که ویرانم کند نفرین بر او ساعت به ساعت |
من گرامى مهر پیشانى گلگون حسینم |
اولیاى حق همه مرهون من بوده اند اما |
من خدا داند که مرهون حسینم |
با صلاة و با قیام و با قعود و با قنوتم |
خون ثار اللهیان از من کند امروز یارى |
در مسیر شام زینب کرده از من پاسدارى |
نیتم از سینه ها زنگ معاصى مى زداید |
حمد و تکبیرم ره اهل معرفت دل مى رباید |
با رکوعم هر بزرگى قد کند پیش خدا خم |
با سجودم هر عزیزى سر به خاک دوست ساید |
پیر عارف با قیامم شمع جان را مى فروزد |
عبد سالک با قنوتم دست دل را مى گشاید |
اى جوان ، من با توام با تو، تو با من باش با من |
دوست دارم باش ؛ زیرا دوست مى دارم تو را من |
مرتضى با چشم از خون بسته اش مى کرد یادم |
فاطمه با پهلوى بشکسته اش مى کرد یادم |
مجتبى مشتاق من مى بود و من هم عاشق او |
روز و شب با گریه پیوسته اش مى کرد یادم |
قلب ثار الله پیش تیر دشمن تا سپر شد |
با تن مجروح از خون شسته اش مى کرد یادم |
سبب قرب داور است نماز |
فرق مؤ من ز کافر است نماز |
در میان خدا و مخلوقش |
ارتباطى مکرر است نماز |
بهترین فرصت سخن گفتن |
با خداوند اکبر است نماز |
یاد حق نیست بهتر از این کار |
از عبادات ، برتر است نماز |
مسلمین را ز مبداء و ز معاد |
روز و شب یاد آور است نماز |
طاعتى نیست بى نماز قبول |
روح طاعات دیگر است نماز |
جسم و جان ، عقل و راءى انسان را |
بسوى خیر، رهبر است نماز |
سپر آتش است روزه ولى |
ناجى روز محشر است نماز |
نردبان تعالى مؤ من |
در مهمات ، سنگر است نماز |
هم تسلاى خاطر مسکین |
هم قرار توانگر است نماز |
مجرى حکم امر بر معروف |
عامل نهى منکر است نماز |
طاعتى با چنین اهمیت |
که از این هم ، مهم تر است نماز |
بى ولاى على نبخشد سود |
که على جان و پیکر است نماز |
مهر آل على است روح نماز |
ابن عباس گفت : در صفین |
که على مرد جان فداى نماز |
دیدم اندر فلک نگاه کند |
از پى فرصت اداى نماز |
عرض کردم که : یا على اکنون |
وندرین صحنه نیست جاى نماز |
گفت : بهر نماز مى جنگیم |
جنگ ما نیست جز براى نماز |
این على ، آن حسین فرزندش |
که فدا شد پى بقاى نماز |
اى بهشت از نور رویت دلپذیر | خوبى ات در هر دو عالم بى نظیر |
گوهر پاکت ، به مریم همطراز | هم چو مریم ، اهل راز، اهل نماز |
چون نمازت مى شود یک پل ز نور | مى کند از آن دعاهایت عبور |
کن دعا تا خلق انسانخو شوند | تا ملایک جمله آمین گو شوند |
کن دعا اى عرش اعلى پایه ات | بیش از اهل خویش بر همسایه ات |
از دعایت ابر غفران - اشک ریز | از دعایت بحر رحمت موج خیز |
اى امانت ! اى جگر بند رسول | فاطمه - صدیقه زهراى بتول |
گر نمى گفت از تو همسر - یا پدر | کس نبود از کسب حالت - با خبر |
آه ... اى بانوى طوبى سایه - آه ... | آه ... اى طوبى رضوان جایگاه |
چون پیامبر را به دو، در واکنى | شرم از میهمان نا بینا کنى |
تاول دستان کارى - پند تو | خط بند مشک - گردنبند تو |
دل - خوش از مهر نهانى کردنت | با یتیمان مهربانى کردنت |
لقمه از خویش از کسانت باز گیر | زانکه در راهند. مسکین و اسیر |
گشت تسبیح تو اى نیکو سرشت | خلق را یک در ز درهاى بهشت |
از غمت اى پیش حق - با آبرو | ابر بعضى تلخ دارم در گلو |
بغضم آیا از حدیث کربلاست ؟ | یا زیاد درد پهلوى شماست |
در دلم این بغض غوغا مى کند | آخر این شر سر وا مى کند |